سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هر طرف از هر سو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

راه تجربه بردن!......

    نظر

راه تجربه بردن!......

 

دارم تجربه میبرم..... تجربه هایی متفاوت  و نو..... در مسیر این تجربه بردن هر روز فکر میکنم ، تفکر در اینکه مبادا اشتباه کنم ،هر چند که اشتباه نیز بخشی از تجربه است اما به بیانی بخش نا خوشایند آن.

گاهاً به این فکر میکنم که اگر انسان متعلق به خودش بود و هیچ احساسی به کسی نداشت و کسی نیز به او احساسی نداشت چه قدر راحتتر تجربه میبرد. اما چنین چیزی ممکن نیست چرا که تو مسئولی ...هم در قبال خودت و هم در قبال دیگران.

هر از گاهی بار این مسئولیت به قدری ثقیل میشه برایم که حتی از تجربه بردن هم خسته میشوم.

اما در مسیر زندگی قرار دارم بنابراین برای اینکه مسیر هموار تری رو طی کنم و کمتر در طی مسیر آسیب ببینم بایست راههای معقول تر و منطقی تری رو برگزینم.

وقتی به احساسات و افکار زمانی که 18 سالم بود در مقایسه با امروز نگاه میکنم یک فاصله 20 ساله راحس میکنم نه 7 سال رو......

زمانی که نا آگاهی راحتتر زندگی میکنی..... دنیای تو هم اندازه و یا گاهاً کوچکتر از دنیای بیرونه.... اما تلخ زمانیست که دنیای تو .....روح تو بزرگتر از دنیای بیرونته و چقدر رنج میبری از اینکه میبینی نمیتونی خودت رو سازگار بکنی و رنج میبری.

روح های بزرگ، همیشه با مخالفت فکرهای عمومی و عوام درگیرند.

اینه که دو راه بیشتر نداری.... یا اینکه خودت رو از بطن عوام بیرون بکشی و در راه خودت گام برداری و دیگری اینکه ظاهراً همرنگ همه بشی و راه خودت رو بری که خیلی سخته.....

حس میکنی مثل کنده ای هیزم در آتش قرار گرفتی نه میسوزی نه اون قدر تر و نسوزی که نسوزی ؛فقط از دود این آتش خفه میشی.

به هر حال باید آنچه که هست رو ببینم و بپذیرم آنچه را که نمیتونم تغییر بدم و تغییر بدم آنچه را که می تونم تغییر بدهم.

هر روز سعی میکنم .... سعی میکنم پا روی یک خواسته دیگه بگذارم.

یعنی مبارزه با خودم برای هم شکل شدن با همه.......

یکبار دوستی برام نوشت یک بچه جغده......هیچ کس هم دوستش نداره و همه اون رو شوم میدونند اما به این بچه جغد بودنش افتخار میکنه.

من همینم..........

هر روز برایم روز قشنگی است.هر روزم رو دوست دارم با همه شادی هاو غم هایش.

 

 

 

.