از هر طرف از هر سو

عصر که از سر کار برگشتم ترجیح دادم چند ساعتی رو بخوابم.

مدتیه خیلی خسته ام.حجم بالای کار فشار زیادی رو به من وارد میکنه.

وقتی بیدار شدم یک شام مختصری خوردم و ماشینو برداشتم و زدم بیرون.

هوای امشب بینظیرو خنک بود.

در حالیکه شیشه پنجره ماشین رو پائین داده بودم و باد خنک به صورتم می خورد فکر میکردم.

احساس سبکی عجیبی داشتم.

یاد سال گذسته و چنین روزهایی افتادم که تمام کارام مختل شده بود.فشار کلاسهایم از یک طرف و درگیریهای هر روز و هرروز از طرف دیگه خواب رو ازم گرفته بود.تا صبح فقط و فقط راه میرفتم و به خودم میگفتم مریم آروم باش.تو میتونی.تموم میشه.فقط قوی باش.

شب تا صبح رو اشک میریختم اما صبح که وارد اجتماع میشدم رفتارم به گونه ای بود که هیچ کس نمیدونست چه بر من گذشته....

فشار زیادی بر من وارد شد چیزی که باعث شد در طول 3 هفته 8 کیلو وزن از دست بدهم.

اما با تمام اینها و با دیدن نارو از افراد مختلف که عمدتاً دوستان به ظاهر نزدیکم بودند ایستادم و تمام سعی ام رسیدن به آنچه بود که میخواستم.

شاید حتی نزدیکترین کسانم رنجی که بردم را در پس نقابی که بر چهره داشتم ندیدند و استرسهایی را که کشیدم درک نکردند اما من خود بهتر میدانم که چه بر من گذشت.

با تمام اینها از انتخاب راهم احساس رضایت میکنم.

من به مرحله زیبایی از خودشناسی رسیدم.

تعلقات مادی من به حداقل رسیده.....

از اینکه میبینم عده ای هنوز دلخوش زرق و برق لباس و طلا و جواهر هستند به خود میبالم که از این موارد آزادم.

من معتقدم حتی اگر بهترین جواهرات رو از سر و دستت بیاویزی جلوه ای نخواهد داشت و دوست داشته شدن و احترام به تو فقط و فقط بر مبنای آن خواهد بود اما زمانی که تو یک انسان واقعی باشی و گوهر وجودت رو صیقل داده باشی بی هیچ جواهری و تنها و تنها به دلیل جواهر وجودت میدرخشی.

تمام سعی ام آن است که درخششم فقط و فقط از برای خودم باشد.

پیشرفت های کاری و تحصیلی ام به اتکای خودم باشد.

دوست دارم از هر آن چیزی که باعث وابستگی مادی ام میشود رها شوم.

این راه ،راهی دشوار و پر زحمت است اما من قطعاً از ان به سلامت به سمت هدف حرکت خواهم کرد.