شنبه ای متفاوت
شنبه ای قشنگ رو پشت سر گذاشتم.
بعد مدتهاروزی بود که از اون لذت بردم و احساس سبکی کردم.
بودن برخی دوستان بی همتای اطرافم به من قدرت مبارزه میدهد.
من روز به روز بیشتر و بیشتر احساس آزادی میکنم.
هر روز حس میکنم که رها تر میشوم و همانقدر از بند بسیاری از چیزها می رهم.
مدتی ست که حتی رژیم غذایی خود را تغییر داده ام.
سس ها و قند و نوشابه و حتی گوشت را حذف کرده ام.
حس میکنم با خوردن آنها به نوعی گرایشهای مادی پیدا میکنم .
سعی میکنم تا کمی مزه گرسنگی را بچشم.
من سعی دارم تا ریاضت بکشم.دوست دارم تطهیر شوم.
من تمام سعی ام آن است که انسان بودن را به معنای واقعی آن تجربه کنم.
هر روز سعی میکنم تا بخشی از غرور را در خود بشکنم.
دوست دارم اصالتم متعلق به خودم باشد نه لباس و اتومبیل و خانه ای که در آن ساکن هستم.
سعی میکنم تا با تمام انسانها صادق باشم.
دروغ نگویم و فیلم بازی نکنم.
من مفهوم بدی کردن را فراموش کرده ام.
قبول دارم که به من بد شد،می پذیرم که احساس و صداقت پایمال شد ،اما من دوباره ایستاده ام.
میدانم زندگی تنها امروز نیست.آموخته ام که هر رور مطابق با همان روز گام بردارم.
به طرزی باورنکردنی روزهای 18 سالگی ام در حال تکرار است.
همان انرژی ها،همان باورها،همان آرمانها.............
اما با این تفاوت که این بار منطق هم همراه احساساتم شده است.
به گفته خیلی از نزدیکانم منطقم زیاده از حد شده است.
ولی چیزی برای از دست دادم ندارم .
من به دنبال انجام رسالتهایی هستم که بر دوش دارم و با سبک خودم در صدد ساختن حیاتی متفاوتم.