آیا تو هم خواهی توانست اسکار شیندلر باشی
روز جمعه ای از فصل بهار،هوای ابری و بارانی.........
چند روزی است که حال جسمی مناسبی ندارم.
افت فشار و سرگیجه و ضعف شدیداً برایم عذاب آور است.
اما سعی میکنم تا سر خود ر ا با کار گرم کنم تا کمتر متوجه این موضوع شوم.
شاید اگر کس از دور مرا نظاره کند در دل بارها به من غبطه خورد.
بله!من نا شکر نیستم.شرایط فعلی من از هر جهت که حساب کنم خوب است اما مطلوب خودم نیست.
همیشه آرزو داشتم که دست کم چند زبان زنده دنیا را بفهم و به آنها صحبت کنم اما در حال حاضر تنها به 4 زبان تسلط دارم.
من همیشه از معمولی و مثل همه بودن بیزارم.
از دیدن انسانهایی که هنوز معیارهای اندازه گیریشان ریز فرش و جنس پرده منزل مردم است بیزارم.
از دیدن زن هایی که سالهاست با باور اینکه من زنم و باید تابع یک مرد باشم و نهایتاً بله قربان گوی او، بیزارم.
در این دنیا اطاعت فقط از آن یک نیروی برتر است که آن هم خداست.
دلیلی برای اطاعت از مرد یا زن که مخلوق او هستند وجود ندارد.
معیارهای انسانی به سوی نا کجا آباد در حرکتند.
پول و قدرت تنها ملاکهای انسانی جامعه امروز ما به شمار میروند.
بارها با خود اندیشیده ام که من به این کره خاکی تعلق ندارم چرا که در فرهنگ لغاتم چیزی به اسم غرور،حسادت،رذالت و خیانت معنایی ندارد،اما به جای همه این کلمات تا بخواهید معنی برای رازداری،وجدان و درستی و محبت دارم.
من هم یک انسانم.بخواهم و نخواهم نیازمندیهای یک انسان را دارم.
اما کاش میتوانستیم در یابیم که از امکانات و موقعیتمان به اندازه یک انسان بهره گیریم نه انکه حق انسانی ملیونها انسان دیگر را نیز برای آرام نمودن غرور و زیاده خواهی های خود به انحصار در آوریم.
من به کدامین اجازه و به کدامین حکم پروردگارم بر دیگری برتری دارم که به خود جرات فخر فروشی و له کردن احساسات دیگران را میدهم.
من از پدرم ،از مادرم؛از برادرم آموخته ام که به همه به یک نسبت احترام کنم.
مستخدم و رئیس و عمو و خاله فرقی با هم ندارند.من باید جایگاها را شناخته و متناسب با آن به همه احترام گذارم چون همیشه مورد احترام بوده ام.
از دیدگاه من له کردن شخصیت افراد خیلی آسان تر از بالابردن شخصیت افراد است.
بارها در درون خود از برخی رفتارها رنجیدم،برخی حرفها دلم را به درد آورده است ، اما خودم را کنترل کردم.
اگر قرار است شعار دهم به هیچ دردی نمیخورم.مهم آن است که عمل کنم.
در ابتدای راه زندگی و کارم هستم.مسائل زیادی را میدانم و بسی را نمیدانم و خواهم آموخت.
به خودم ایمان دارم.به تک تک باورهایم ایمان دارم.
در مسیر باورهایم حرکت میکنم و میجنگم.
هدفم تنها نجات خودم از بحران پایمال شدن زیبایی های انسانی نیست.
هدفم نجات آنهایی است که میخواهند.
عده ای در خوابند و بیدار کردنشان دشوار نیست، مشکل با گروهی است که خودشان را به خواب زده اند.
فیلمی را از اسپیلبرگ دیده بودم با نام فهرست شیندلر......اسکار شیندلری که با تمام آنچه در توان داشت در مسیر نجات تمام افرادی که میخواست و به آنها ایمان داشت کوشید.
اثر درخشانی که در پایان آن بارها از خود پرسیدم آیا تو هم خواهی توانست اسکار شیندلر باشی ؟!!