سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هر طرف از هر سو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بهار و من

    نظر

امروز هم گذشت.

گاه به خودم خرده میگیرم که خوب عزیزم گذشت که گذشت.روزهای میلیاردها انسان چون تو میگذره و هیچ کدوم هم مثل تو اینقدرفکر نمیکنند، اما من نمیتوانم مطابق با راه همه حرکت کنم، از سکون متنفرم.

عشق من رشد فکری و درکم از زندگی و فلسفه زیستن است.

چند سال پیش نوشته ای را داشتم که هنوز با گذشت این همه سال از آن زمان به سطر به سطر آن عشق می ورزم.

چرا که از همان موقع به دنبال قالب شکنی بودم.تغییر آنچه که میتوانم.

بهار مهرورز در آن نوشته کسی غیر از خودم نبود. مریم بر صفحه های یک داستان..........

حداقل انتظاری که میتوانم داشته باشم آن است که همچون بهار چیزی را که حقیقت است و همه از آن بیخبرند بیان کنم.

خنده ها، اشک ها ، فریادها و خشم های بهار نشات گرفته از وجود من بود.

من هنوز در مسیر زندگی نیاموخته ام که برای پیروزی ،تلاشت فقط و فقط بایست برای خودت باشد و لا غیر،بلکه به دید من پیروزی از آن همه است.

من شادی را برای همه میخواهم، رفاه را برای همه میخواهم.نمیتوانم به سادگی از کنار درد و رنج بسیاری از انسانها بگذرم.

بارها و بارها در زندگی از بحرانها رهیده ام و انسانهای خوبی دستم را  گرفته اند،شاید فرصتی پیش نیامده تا من برای خود آنها کاری انجام دهم اما حس میکنم با کمک به دیگران ، به کسانی که چشمشان با حالت عجز به سویم خیره شده جبران آنچه برایم شده را میکنم.

در این دنیا چیزی با ارزش تر از وجودم برای از دست دادن ندارم ، پس تا جائی که زنده ام تلاش خواهم کرد نه فقط برای خود بلکه تلاشی در راستای چشاندن طعم شیرین خیلی چیزها به همه خلق.