سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هر طرف از هر سو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کمکم کن

عصر جمعه است.

من تو خونه تنهام.

دوستم رفته بیرون.

من هم در حالیکه دارم موزیک از رادیو آنلاین کوش میدم مینویسم.

الان موقع افطاره تو ایران و همه نشستند دور تلویزون و ذازن سریال های بعد افطار رو میبیند.

اونقدر دلم لک زده واسه اون لحظات افطار.......

عصر داشتم به یکی از بینظیر ترین دوستانم رو جت میکفتم که اذان موذن زاده و ربنای شجریان جقدر زیباست و تاثیر میذاره روم.

میدونید کاش همه فرصت دوری از وطن و خانواده رو حتی واسه مدتی کوتاه حس میکردن تا همون قدر بیشتر قدر خیلی چیزا رو بدونن.

این روزها تو آرامشم.......

اما امیدوارم آرامش قبل از طوفان نباشه.مثل کذروندن یک دوره نقاهته این روزا برام.

دانشجوهای خوبم مسعود،مرتضی،بابک،رامین،آینور ،سولماز و تک تکشون با ایمیلشاشون و زنک ها و بیغامشون دلشادم میکنند.

تک تکشون رو از اعماق وجودم دوست دارم و برای تک تکشون بهترین آرزوها رو دارم.

زندکی درس های بزرکی رو داره به من میده.

این که مدام به من میکه خوب باش..........خوب باش........خوب باش

من نمیتونم بد باشم و بدی کنم

شاید خیلی چیزا مطابق میلم نباشه و یا رفتار خیلی آدما رو دوست نداشته باشم و با معیار های من همخوانی نداشته باشه اما با تمام اینها سعی میکنم انسانها رو همون طور که هستند ببذیرم.

از نظر روان شناسی کفته شده مه نه تنها باید کوینده خوبی باشی بلکه باید همون قدر شنوده خوبی هم باشی.

متاسفانه ما انسانها اونقدر خودخواهیم که بیشتر کوینده خوبی هستیم اما من همیشه سعی کردم شنونده خوبی بودن رو تمرین کنم حتی مواردی رو که شنیدنش شاید برام نا خوشایند بوده شنیدم تا خودم هم به موقعش شنیده بشم.

من اینو خوب تو زندکی یاد کرفتم مه هر کدوم از انسانها بنا به دلیلی با تو هستن

تو باید این دلیل رو کشف کنی و سعی کنی که بتونی با کمک به این آدما نیازشون رو بدون اینکه به آرمانهات و باورهات لطمه بخوره رفع کنی.

این کار خیلی سخته اما تو میتونی....... هر کسی میتونه......فقط باید بخواهد و باید درک کنه که ما انسانهایی اجتماعی هستیم

نمیتونیم نسبت به هم بی تفاوت باشیم.شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند یعنی همین.........

خدایا.......مهرباترین همه ما.......هیج کس مثل تو شنونده خوبی نیست.

کاری بکن که من هم بتونم شنونده و کوینده خوبی رو این کره خاکی باشم.

تو منو بدون انجام رسالتهای انسانیم دوست نخواهی داشت.

کمکم کن که بتونم یک انسان باشم.

 

 

 


فرصت آزادی

    نظر

روزها و شبهای جدیدی رو سبری میکنم.

تنها و مستقل در غربت.......

من همیشه در زندکیم در عین آزادی بی نهایتی که داشتم حریم هایی رو حفظ کردم که برایشون ارزش قایلم.

من همیشه دوست داشتم تا بتونم با حرکتهای درست و به جا سرمشق انسانهای طالب آزادی باشم.

متاسفانه ما برداشت واقعی و درستی از آرادی رو نداریم و به دلیل محدودیت های بیش از حدی که در ذهنمون ایجاد شده در شرایط آزاد مرتکب اعمالی میشیم که حتی در جارجوب ذهن ما نمیکنجید.

کاش همه فرصت دوری از خانواده و زندگی مستقل رو برای ارزیابی خودشون و نحوه زندکیشون بیدا میکردند هر جند که شاید همین فرصت کوجک هم باعث خلق فاجعه بشه.

آنجه که من از زندکی آموختم و می آموزم نوشته شده در هیج کتاب و درس هیج دانشکاهی نیست.

این که انسان جایز الخطاست حقیقت است اما اکر قوی باشی اکر حاکم بر جسم و احساست باشی میتونی جلو خیلی اشتباهات رو بکیری.

نمیدونم آینده جطور خواهد بود اما آنجه که هست من فقط و فقط دوست دارم مثل یک انسان واقعی باشم.

من دوری و دلتنگی رو دارم تجربه مبکنم و حتی خانواده بینهایت خوبم هم این احساسو دارن تجربه مبکنند اما شاید همین تجربه درسهایی برایمان دارد که از آنها بیخبریم.

حالا مادر خوبم بهترین معنای زندکیم ،کسی که ساعتها کوش شنوای حرفهایم بود اینجا و در نزدیکی من نیست.

بدرم که با آن سن و سال فقط و فقط برای آسایشم هر روز صبح راه طولانی شهر دیگری را طی میکند حال کنارم نیست.

آرش یکانه برادم که همیشه حس خوب داشتن تکیه کاهی محکم را به من میداد از من دور شده........

و تمام هموطنانم ،دوستان و همکارانم کنارم نیستند اما وجود تک تکشان را در کنارم حس میکنم.

من تا آخر عمر تا زمانی که رنده ام انسانهای والایی را که بی توقع در کنارم بودند و هستند و من را در راه رسیدن به اهدافم یاری میکنند مدیونم.

امیدوارم خداوند توان جبران زحمات خانواده و تمام این انسانهای والا را به من اعطا کند.

دلم واسه همه تنک شده و همیشه به یادتون هستم.

فکر نکنید آمدنم به اینجا باعث شده دیکته فارسیم ضعیف بشه راستش کامبیوترم فونت فارسی نداره


اولین نوشته من از ترکیه ..........سلام

اولین نوشته ام رو از کشوری دیکر دور ار خانواده مهربانم و دوستان و دانشجویان خوبم مینویسم.

امروز جمعه است........

اولین جمعه در ترکیه......

میدونم که همه دارن امروز اولین جمعه ماه رمضان رو دور هم سبری میکنند.

خنده ام میگیره جون صفحه کلیدم عربیه و یک تعداد حروفو نداره.

شرایط جدیدی رو دارم تجربه میکنم اما دوستش دارم.

مدتها بود به خاطر حجم بالای کار و مشغله زندکی از فضای درس دور شده بودم اما با بازکشتم احساس بینظیری رو دارم.

من به فضای کلاس تعلق دارم حال جه به عنوان دانشجو و جه به عنوان مدرس.

میدونم که خیلی واسه خانواده ام سخته که ار من دورند اما ار همین جا بهشون میکم که اصلا ناراحت نباشند.راهی که انتخاب کردم رو دوست دارم.

در تمام جند روزی که اینجا بودم اونقدر دانشجوهای خوبم از اونجا شرمنده ام کردند که تا زنده ام فراموش نمیکنم.

شبی که تبریز رو ترک میکردم اون حضور کرمشون تا ابد به یادم میمونه.

اگه بکم دلم تنک نشده دروغه اما در عین این دلتنگی خوشحالم جون واسه هدفی اینجا هستم.

شب آخر اشکهای مادر و بدرم رو هنوز جلو جشمم دارم.آغوش کرم آرش و آناهید و زهرا و نسا و تمام دخترا و بسر های خوبمو........ تمام اون اشکها و احساسات صادقانه میلیاردها ارزش  داره برام و نمیتونم به هیج عنوان به سادکی از کنارشون بکذرم.تک تک آدما برام ارزش دارن.زندگی اونقدر کوتاه و نامعلومه که نمیتونم بد باشم.نه برای خودم نه برای دیگران. 

ماه رمضونه..........

از همه تون میخواهم منو هم دعا کنید......

تک تک شما ها رو دوست دارم.

همیشه به یادتون هستم و خواهم بود.

خوب بودن در ذهن من جیزی جر تشریک محبتها و آموختن هر انجه که میدانی نیست.........

من آنجه میدانم را خواهم آموخت و محبتی که حق تعالی در نهادم نهاده ارزانی تمام کسانی خواهم کرد که بذیرای آنند و غرور و ریا را در خود کشته اند.